دنیای وارونه..
غروب هم کپیدم تا بیدار شدم نگار و ننش اومدن..شقی هم اومد.یه دورمو تموم کردم.مهسا هم اومد.بهار هم به اون علی که تو کافه اشنا شد پی ام داد..پسره عوضی کاملا منو میشناخت
ایمان اومد رفتیم پارکینگ..کلی اذیتش کردیم..واقعا دیوانه شد از دستتمون.گفت تو رو خدا اینقدر دیوانه نباشین..خخخ
رفتیم پیتزا خوردیم کنار ساحل سنگی..من و شقی هم اومدیم خونه..معادلات خوندم..تا چهار و نیم بیدار بودم.نماز خوندم خوابیدم.فاطمه به امیر پی ام داد...عااااالی بود..مطمئنم اتفاق خوبی خواهد افتاد..هم امیر اقاست هم فاطمه خانمه...
دیروز بهنام زنگید..توپیدم بهش..باز خودم براش زنگیدم.
تا 11خوابیدم12اومدم دانشگاه..تا الان کنار دوستام نشسته بودم فک کردم با من کلاس دارن.اخ کلاسشون تشکیل نشد..خواستن برن گفتم پهلوانی غیبت میزنه.گفتن پهلوانی نداریم..کلاس پهلوانی برگزار شد...الان تو کلاسم
صبح به زور ییدار شدم.از سه داشتم..تیپ مشکی زدم رفتم دانشگاه..برگشتم خونه..ناهار نیمرو خوردم..کلاس پهلوانی داشتم..کلی با مامان حرف زدم..استاد کیایی رو دیدم
پارک نشسته بودیم.پسرای دیروزی اومدن.باهاشون یه کلی انداختم ک نگو..رفتن ک دیگه برنگردن..هه عوضیا..شام کباب خوردیم. .بهنام زنگید..باهاش دعوا افتادم.قضیه ایمو رو گفتم..فکر کرده خرم...کلی گریه کردم.با میلاد حرف زدم..اون بیچاره هم باید غصه منو بخوره..
کلی پیاده روی کردیم..اخرشم تو مسیر بابل رود دربست گرفتیم برگشتیم..ساکمو بستم..اتاق رو ردیف کردم و با میلاد چت کردم..پسره خوبیه..
بهنام هم زنگ میزنه و حالمو میپرسه..هه!باز کارم داشت..بهش گفتم چرا هروقت مشکل داری یاد من می افتی؟؟؟خر گیر اورده منو...
صبح زود جزوه از دو رو خوندم.صبح کلاس متولی هم رفتم..سه شنبه هم کلاس قراره بزاره..عمرا برم..معادلاتم رفتم..معدم میسوخت..امتحان تو سالن سمینار بود..هشتا سوال تستی
کلی پیاده روی کردیم..اخرشم تو مسیر بابل رود دربست گرفتیم برگشتیم..ساکمو بستم..اتاق رو ردیف کردم و با میلاد چت کردم..پسره خوبیه..
بهنام هم زنگ میزنه و حالمو میپرسه..هه!باز کارم داشت..بهش گفتم چرا هروقت مشکل داری یاد من می افتی؟؟؟خر گیر اورده منو...
صبح زود جزوه از دو رو خوندم.صبح کلاس متولی هم رفتم..سه شنبه هم کلاس قراره بزاره..عمرا برم..معادلاتم رفتم..معدم میسوخت..امتحان تو سالن سمینار بود..هشتا سوال تستی
صبح 11بیدار شدم.تا الان با فاطمه و بهار سرسنگین بودم..کلاس حیاتی رو رفتم.ساعت سه اومدم خونه.شقی داشت میرفت دانشگاه.فاطمه و بهار خونه بودن..کلی ب بهار فحش دادم خودمو خالی کردم..
بعد کلاسشون میرن خونه..بعد مهسا و سارا اومدن وسایلشونو جمع کردن رفتن.شقی رفت.نگار رفت.فاطمه گفت گل بچینم..براش یه دسته گل درست کردم رفت..بعد کلاس مامان زنگ زد حرف زدیم..یه یه ساعت پیش ایمان زنگ زد..امشب سمیه سونو داره معلوم میشه بچش چیه
با شقی و فاطمه پیاده رفتیم بیرون..شربت و شیرینی میدادن..دریا یه خیلی اب بازی کردیم.چیپس و پفک و نوشمک خریدیم..خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم..وقتی یاد بهنام می افتم عصبی میشم..اومدیم خوابگاه و الا سرا همه تو گوشیه.فاطمه مهدوی رفت خونشون.فردا مولودی دارن...بابا هم برام صد فرستاد..حالمو خرابتر کرد..چه قدر من خرج دارم خدایا
اومدیم خونه.فاطمهدهنوز نیومد..به سامان زنگیدم دریا کنار اشنا نداری گفت محموداباد و چالوس و نمک ابرود دارم..به مامانم گفتم ک فردا میریم دریا کنار..شقایق از کل کل من و مامان خندش گرفته بود...اخرش گلی گفت نمیری خداحافظ منم گفتم میرم خداحافظ...
روز خوبی بود ولی...
بیخیال.
بحث در مورد برجام بود..بعد نشست با استادا کلی بحث کردم..اصلا یه فازی بود.حس غرور میکردم وقتی میخواستن متقاعدم کنن..